نویسنده: دکتر حمیدرضا شاکرین




 

مقدمه

بررسی مبحث اسلامی سازی علوم انسانی را با این پرسش ها آغاز می کنیم: منظور از مفهوم تحول در علوم انسانی چیست؟ و چه ضرورتی در انجام آن وجود دارد؟ محدوده ی تحول تا کجا است؟ و نحوه انجام آن چگونه است؟
در متن پیش روی، نخست این پرسش ها مورد واکاوی قرار می گیرد و سپس مباحثی پیرامون "علم دینی" ارائه می شود.

1.درآمدی بر موضوع

تحول نوعی از تغییر و دگرگونی است. اما هر تغییری را نمی توان تحول قلمداد کرد. تغییر می تواند سطحی، جزئی و کم اهمیت باشد. به چنین تغییری تحول اطلاق نمی شود. در واقع آن دسته از تغییرات که بنیادین و اساسی باشند منجر به تحول می شوند. البته تغییرات بنیادین هم دارای مراتبی هستند. به هر حال تحول متوقف بر رخداد تغییرات اهم و اساسی است. پس از این تعریف اجمالی از تحول، در فرازهای بعد، به چرایی لزوم تحول در علوم انسانی می پردازیم.

2.مقتضیات تحول در حوزه علوم انسانی

در پاسخ به این سوال اساسی که چرا باید در حوزه علوم انسانی و اجتماعی تحول صورت بگیرد؟ چند نکته اساسی را باید ملحوظ نمود و مورد توجه قرار داد.

2 -1. ویژگی بارز انقلاب اسلامی در ارتباط با علوم انسانی

انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب تمدن ساز است و مسیر جدیدی را، به طور عام، به روی بشریت و، به طور خاص، پیش روی جهان اسلام گشوده است. در واقع، این انقلاب دنیای جدیدی را به بشریت معرفی کرده است. انقلاب اسلامی، ذیل پیشنهادی از این دست، تلاش نموده است تا شرایط جهان را بهبود بخشد. این انقلاب نشان داده است که دستمایه های بسیار مهم و مطلوبی در دست دارد که در صورت عرضه صحیح با استقبال چشم گیری مواجه خواهد شد.
بدیهی است که علوم انسانی نقش بسیار مهمی در راهبری، مدیریت و هدایت امور مرتبط با تمدن و جامعه بشری و مسایل انسانی دارد.
با لحاظ برخورداری اندیشه انقلاب اسلامی از درون مایه های خاص و جایگاه والای آن در جهان، لازم است تا این انقلاب در صدد ایفای نقش مفید و مثمرثمر خود با بهره گیری از علوم انسانی باشد. پر واضح است که لازمه ی تحقق این نقش برخورداری این انقلاب از دانش ها و علوم انسانی توانمند و نیرومند است. علوم انسانی ای که در عرصه داخلی و بین المللی قادر به ایفای نقش مدیریتی و هدایت گری فکری این انقلاب باشد و، به مثابه عاملی مؤثر جهت معرفی تمدن نوینی عمل کند که انقلاب اسلامی آفریده است. طبعاً این سنخ علوم انسانی منبعث از متن تفکر اسلامی است.

2-2.لزوم بومی سازی علوم انسانی

لازمه زیست جمعی در یک محیط جغرافیایی و فرهنگی برخورداری از علوم انسانی بومی آن سامان است. تنها چنین علوم انسانی ای است که از پس مدیریت آن جامعه بر می آید. بنابراین اگر قرار بر این باشد که انقلاب اسلامی بر پایه علوم انسانی دیگری، که از جهاتی با آن تفاوت دارد، اداره شود حاصل کار مشکل آفرین خواهد بود. به عنوان نمونه اگر اقتصاد سرمایه داری بر جامعه ما حاکم شود ما یک انقلاب اسلامی به معنی واقعی کلمه نخواهیم داشت؛ بلکه به سمت یک نظام سرمایه داری خواهیم رفت.
این مسئله محدود به حوزه اقتصاد نیست؛ بلکه در سایر حوزه ها نیز قابل توجه است. بنابراین انقلاب اسلامی، برای بقاء و تداوم مؤثر و نقش آفرین، نیازمند علوم انسانی متناسب با فرهنگ اسلامی است.
از طرف دیگر علوم انسانی موجود، که بر اساس آن خیلی از برنامه ها اجرا شده است و هم اکنون در دانشگاه ها تدریس می گردد، گرفتار گروهی از مشکلات بسیار جدی است. از جمله مشکلات مطرح این است که برخی از نظریات رایج در علوم انسانی، که بیش از پیش ترویج می شود، با مبانی دینی و اعتقادی تضاد دارد. وجود این مشکل جامعه را دچار نوعی عدم تعادل رفتاری در حوزه شناخت مباحث انسانی و ارایه راه حل برای آنها کرده است. هنجارهای ما دینی هستند و، در نتیجه، نظام و ارزش هایی که در جامعه ما پدید می آیند و شیوه های رفتاری و مدیریتی که از آنها منتج می شوند باید دینی باشد. در غیر این صورت، ما با تضاد فکر و مدیریت مواجه می شویم.
نتیجه رخداد چنین وضعیتی چیزی جز تضعیف پیشرفت جامعه اسلامی نخواهد بود. در واقع، اگر مدیریت و اداره کشور مبتنی بر ارزش های دینی ما نباشد با یک حالت التقاطی مواجه می شویم که نتیجه آن، ظهور خلل های رفتاری است.
بنابراین ما نباید طوری عمل کنیم که در حوزه علوم انسانی دچار تعارضات فکری و مدیریتی شویم.
پیش تر لزوم بویی گرایی در حوزه علوم انسانی تاکید کردیم؛ اکنون توضیح می دهیم که این مشکل در ارتباط با علوم سیاسی مطرح در ایران وجود دارد. نکته آن جا است که حتی صرف نظر از نظام ارزشی و هنجاری، هر کشوری اقتضائات خاص خود را دارد. درست است که میان جوامع مختلف اشتراکاتی نیز وجود دارد؛ اما هر جامعه، به هر حال، اقتضائات فرهنگی و اجتماعی ویژه ای را نیز در خود دارد. فیزیولوژیست ها اصطلاح جالبی دارند: هر بدن یک کتاب مستقل است. جوامع نیز، در این سطحی، این گونه هستند.
مشکل اساسی این است که در کشور ما، علوم انسانی موجود بومی نیست. ما نیازمند علوم انسانی بومی هستیم تا بتوانیم اقتضائات محیطی را در نظر بگیریم و متناسب با آنها نسخه های مدیریتی ارائه دهیم. علوم انسانی موجود، علاوه بر اصطکاک با نظام اندیشه ای و ارزش های دینی و ناهماهنگی با برخی از اقتضائات محیطی، متناسب با تحولات نوین نیز نیست. نظریاتی درحوزه علوم انسانی تدریس و به مرحله اجرا در می آیند قدیمی هستند و، در نتیجه، مسائل روز را نا دیده می گیرند.
ما نیازمند تحول اساسی در حوزه علوم انسانی هستیم تا در هماهنگی با مسائل معاصر برنامه ریزی کنیم. در صورت تحقق چنین تحولی، ما قادر به پاسخگویی در قبال مسائلی نوینی خواهیم بود که دغدغه های جامعه محسوب می شوند. طبعاً در این متحول شدن باید زمان و مکان را نیز لحاظ نماییم تا چالش های موجود در جامعه مجال طرح و پاسخ گویی یابند. حاصل آنکه کارکرد تحولی که در حوزه علوم انسانی پی جوی آن هستیم باید حل مشکلات جامعه باشد نه رودرو نمودن آن با مشکلات جدید.
مبحث مطرح در بعدی راجع به واکاوی این سوال است که چگونه می توان با محوریت دین علوم انسانی را متحول ساخت؟ به عبارت دیگر، برای تولید علم دینی، راه کارهای مقتضی چیست؟

3.نحوه تولید علم دینی

بدون تردید، دین در پیشرفت علم تاثیر به سزایی دارد؛ اما نحوه ی استفاده از دین برای تولید علوم دینی نیازمند تبیین و تدقیق است. طبیعی است که بحث تفصیلی در این زمینه، مجال بسیار گسترده ای را می طلبد. اینجا، با هدف پرهیز از تطویل در بیان، فقط به بررسی مطالب مهم و اساسی می پردازیم که در قالب چندین گام قابل طرح است.

3 -1.آسیب شناسی علم

دانش موجود باید به صورت جدی مورد آسیب شناسی قرار گیرد. ما باید منشاء مشکلات کنونی را در خصوص تولید علوم دینی مشخص کنیم تا مانع بروز آسیب های بعدی شویم. پیش تر آمد که علم موجود با مشکلاتی مواجه است. اکنون اضافه می کنیم که با یک تحول اساسی و متناسب با دین می توانیم مشکلات کنونی را حل نماییم و، در واقع، مسیری را طی کنیم که راه گشای مشکلات باشد. بنابراین آسیب شناسی دانش موجود، که دانشی غربی است، ضرورتی حیاتی است.

3 -2.اصلاح و پیرایش علم

دومین گام اصلاح و پیرایش دانش موجود است. هدف نهایی تولید علم دینی است و رسیدن به چنین هدفی، مشخصاً، نیازمند برنامه ریزی، نباید پنداشت که ما در حوزه علم، تولیدی نداریم. حتی می توان گفت که، به یک معنا، دست آوردهای علمی قابل توجهی نیز داشته ایم. این دست آوردها تا حدودی برخی از مشکلات جامعه علمی را برطرف نیز کرده است.
با این حال نکته آنجا است که نیازهای علمی کشور بسیار وسیع تر از دست آوردهای ما است و، در نتیجه، تولیدات علمی پاسخ گوی نیازهای فعلی نیست و در مقایسه با نیازها، تولیدات ما محدود و ناچیز بوده است. حاصل آنکه برای تولید علم دینی ما به یک سری "اقدامات کوتاه مدت" و مقدماتی نیاز داریم. اقداماتی نظیر اصلاح و پیرایش دانش موجود از جمله این موارد است. اصطلاح اسلامی سازی علوم انسانی به ضرورت انجام این فرایند اشاره دارد.
در این راستا، ما باید از طریق تهذیب، مشخص سازیم که، به لحاظ مبانی، دانش موجود در کدام قسمت ها به صورت ملموس تر با خواسته ها و نیازهای ما تضاد دارد و یا پاسخ گوی نیازهای ما نیست. البته الزامی نیست که این کارها در یک ساختار خطی و طولی انجام شود بلکه، می توان، به طور هم زمان مجموعه ای از تلاش ها را در این مسیر سامان بخشید.
به عبارت دیگر می توانیم نیروی خود را در بخش های مختلف تقسیم کنیم تا مجموعه ای از تلاش ها در مسیر اسلامی سازی علوم انسانی در کشور تعقیب شود.

3-3.ظهور علم دینی

سومین گام که در واقع اساسی ترین مرحله محسوب می شود تولید علم دینی است. پیش تر آمد که برخی تولیدات موثر در کشور شکل گرفته است و آثار مبتنی نیز داشته است. به زبان دیگر برخی از اجزای علم دینی تولید شده است.
با این حال شکل گیری این دانش به معنای عینیت یافتن و بهره گیری از آن نیست. به عبارت دیگر، دانش باید به طور جامع و مانع تولید شود نه به صورت تک گزاره و تک نظریه، تولید دانش باید در سطح وسیع صورت گیرد نه در سطح محدود. چرا که در غیر این صورت نتیجه کار ایجاد تحول، به معنایی که در ابتدای نوشتار آمد، نخواهد بود.
اینجا، این سوال مطرح می شود که آیا ما به معنی واقعی کلمه می توانیم علم دینی تولید کنیم؟ به بیان دیگر، آیا تولید علم دینی امکان پذیر است؟ اما، قبل از پاسخ به این سوال، مفهوم علم دینی باید تبیین و تشریح گردد.
اهل نظر و دقت باید به این نکته توجه نمایند که برای تولید علم دینی، علاوه بر اینکه باید پاسخ گوی گروهی از ابهامات و شبهات باشند، لازم است تا ظرفیت های دین را نیز مشخص سازند. شناسایی این ظرفیت ها از آن جهت اهمیت دارد که، در نهایت، ما را در طراحی راه کارهایی مفید و مثمرثمر برای مشکلات موجود با استفاده از دین توانمند می سازد.
جهت انجام این مهم به تعریف علم دینی نیاز است. در تعریف علم دینی، از آنجا که ما به دنبال یک ماهیت خارجی نیستیم، نباید به سراغ جنس و فصل آن برویم. در واقع، اصطلاح علم دینی گویای مفهومی اعتباری است.
با توجه به آراء و نظراتی که در این زمینه ارائه شده است به نظر می رسد که عالمان بتوانند به تعریفی منسجم و ذو مراتب از علم دینی دست یابند.
چنین تعریفی باید، به لحاظ مبانی، به نوعی پایه و اساس قرار گیرد و تبیین گر سایر مسائل مرتبط گردد. در واقع لازم است تا یکی از اهداف عالمان ارائه ی تعریفی جامع و مانع از علم دینی باشد. تعریفی که موسع باشد و متمرکز بر نقطه ثابت و معینی نگردد. در این نگاه، ما می توانیم علم دینی را به علمی ذو مراتب تعریف نماییم. به علاوه، این تعریف باید ریشه در دین داشته باشد و، در نتیجه، همه دست آوردهای آن نیز دینی باشد. البته ممکن است تعریف مورد نظر، برخی از معیارها را از دین بگیرد و برخی دیگر را لزوماً را از دین نگیرد. اما معیارهای غیر دینی باید متناسب با معیارهای دینی باشد.
این تعریف در مقام عمل، راه گشای مناسبی خواهد بود. برای اینکه به نوعی تمام دیدگاه ها را اعم از معیارهای دینی و معیارهای متناسب با دین را شامل خواهد شد. حاصل آنکه با ارایه تعریفی این گونه از علم دینی برنامه ریزی مبتنی بر دین مثمرثمر خواهد بود.
ذیل چنین رویکردی است که می توان سیاست گذاری کرد و امکانات مقتضی را فراهم ساخت. ما حصل چنین رویکردی، هدایت و حمایت است. هدایت افراد جامعه و حمایت از آنها موجب می شود که صاحبان توانایی، توانایی های خود را در مسیری صحیح به کار گیرند.
طبعاً در راه ارایه تعریف از علم دینی، ابتدا، باید امکان پذیری تحقق آن را بررسی کرد. به این ترتیب، در این فراز، مجدداً به پرسشی که در ابتدا طرح شد باز می گردیم: آیا تحقق علم دینی امکان پذیر است و یا اینکه دست یابی به چنین علمی ممکن نیست؟
مخالفان امکان پذیری شکل گیری علم دین برخی اشکالات را مطرح کرده اند. به نظر می رسد که یکی از مهم ترین اشکال های طرح یافته از جانب منکران علم دینی آن است که قوام علوم، به طور عام، و علوم انسانی، به طور خاص، مبتنی بر متد آن علوم است. این متد در علوم انسانی، تجربه است. به این ترتیب از آنجا که علم دینی مبتنی بر تجربه نیست. تحقق آن ممکن نمی باشد.
به دیگر سخن مشکل ناقدانی از این دست غیر تجربی بودن علم دینی است. برای مثال، بر اساس اقتضائات ناشی از پذیرش علم دینی، ما باید از نصوص دینی، از جمله آیات و احادیث، مطالب مورد نظر را استخراج کنیم و، بر این اساس، دانش را به دست آوریم. ایشان بر این اعتقاد پای استوار می کنند که دانشی که از نصوص دینی حاصل می شود نمی تواند از متد تجربی تبعیت کند.
بنابراین تولید علم دینی ممکن نیست. به نظر این افراد، ترکیب علم دینی یک ترکیب متناقض گونه است. یک پاره آن بیانگر متد نقلی است (دین) و پاره دیگر بیانگر تجربی (علم). از آنجا که این دو متد با هم سازگاری ندارند چنین ترکیبی راه به جایی نمی برد و نا صحیح می باشد.
در پاسخ به این اشکال باید یادآور شد که دانش موجود علوم انسانی در همه ابعاد خود تجربی نیست.
در واقع هر چند ادعای تجربی بودن محض علوم، به خصوص، از سوی پوزیتیویست ها مطرح و دنبال شده است اما این رویکرد عملاً با استقبال چندانی مواجه نشده است.
نکته آنجا است که دانش ها، چه در حوزه ی علوم انسانی و چه در حوزه ی علوم طبیعی، صرفاً تجربی نیستند. در حوزه علوم طبیعی، برخی از دانش های بشری، مثل زیست شناسی، تجربی هستند ولی برخی این گونه نیستند. چرا که در آن، متد قیاس هم مورد استفاده قرار می گیرد. متدی که در علوم انسانی هم در مقیاس وسیعی مورد استفاده واقع می شود. برای مثال، می توان به نظریه های آدام اسمیت در علم اقتصاد اشاره کرد. بنابراین این گونه نیست که دانش ها صرفاً تجربی باشند و استدلال مخالفان علمی دینی، به لحاظ مبنایی، نا صحیح و ناپذیرفتنی است.
در فراز بعدی به برخی دیگر از زوایای اشکال مطرح شده در این فراز مبنی بر عدم امکان علم دینی پاسخ می دهیم.

4-فلسفه علم و تولید علم دینی

در دانش فلسفه علم این سوال اساسی مطرح است که آیا ما یک تجربه ناب و خاص داریم؟ در پاسخ برخی از صاحب نظران میان کشفیات و نظریات تفکیک قایل می شوند و می گویند که در کشفیات، ما با واقعیات سروکار داریم.
به عبارت دیگر، هر چند که در کشفیات، تجربه محور قرار می گیرد اما در نظریات، معیارهای غیر تجربی هم مورد استفاده قرار می گیرد. در واقع این معیارها مبتنی بر گروهی از مبانی اولیه و پیش فرض ها است که غالباً تجربی نیستند.
اما بر اساس آنها نیز علم تولید می شود. حتی بعضی فراتر از این رفته و می گویند اصلاً چیزی به نام کشف نداریم و دست آوردهایی که حاصل کشفیات علمی و، به تعبیر دقیق تر، حاصل مشاهدات علمی هستند صرفاً مرجح بر نظریه هستند اما، حتی آنها نیز، تجربی نیستند. لذا این دیدگاه مطرح شده است که در واقع امر این نظریه است که بر مشاهده تقدم می یابد. چرا که این نظریات هستند که به مشاهدات شکل و سازمان می دهند. طبعاً پذیرش و یا عدم پذیرش این ادعا همچنان قابل بررسی است و بحث جداگانه ای را می طلبد.
به هر حال آنچه مسلم است آنکه منحصر کردن علم به تجربه واقع بینانه نیست. علومی که تجربی خوانده می شوند صرفاً تجربی نیستند و علم دینی هم منحصراً نقلی نیست.
البته درباره ماهیت علم دینی، به لحاظ متدولوژیک، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. ولی حداقل بر اساس برخی از این دیدگاه ها، به لحاظ متدولوژیک، دریافت های عقلی و تجربی هم می توانند در علم دینی مورد استفاده قرار گیرد. به طوری که هیچ گونه آسیبی به دینی بودن علم وارد نسازد.

5.نقد دانش غرب

در ادامه بحث، علم مطرح در غرب مورد نقد قرار می گیرد. در حوزه مباحث مبنایی، دانش های انسانی غرب قابل نقد است. مباحث مبنایی ( مانند مبانی معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی، ارزش شناختی، غایت شناختی، دین شناختی خداشناسی) تاثیر به سزایی در تولید و تداوم علم دارند.
نقد مهمی که به علوم انسانی غربی وارد می شود از این حوزه تدارک می یابد و ما در عرصه مبانی نقدهایی جدی را متوجه دانش غرب می دانیم.
به لحاظ معرفت شناسی، دانش غرب مبتنی بر نوع خاص از معرفت شناسی نسبی گرا است؛ به لحاظ هستی شناختی نیز، نگرش ماتریالیستی بر تئوری های غربی حاکم شده است؛ به لحاظ انسان شناختی، به خصوص در حوزه علوم انسانی، نگاه غربی مبتنی بر انسان شناسی زیستی است و انسانی که موضوع علوم انسانی است به سطح حیوانی زیستی فروکاسته شده است؛ به لحاظ ارزش شناختی، نگاه های غربی مبتنی بر نفی ارزش مطلق است.
این رویکرد تاثیراتی اساسی را در علوم انسانی موجود بر جای گذاشته است؛ به لحاظ هدف و غایات نیز، میان علوم انسانی موجود در غرب و علوم انسانی مورد نظر ما، که باید مبتنی بر دین باشد، تفاوت های قابل توجهی وجود دارد. به لحاظ متدولوژیک هم، این دو سنخ از علم چند مدام تلاش می کنند که مبانی مورد نظر آنها متدولوژیک باشد؛ اما در عمل، موفق شده اند به آن پای بند باشند.
علم دینی، اتفاقاً، حصار شکل گرفته گرد علوم انسانی را می شکند. علم دینی به لحاظ محتوا، طبیعتاً با دانش غرب تفاوت های اساسی دارد. به لحاظ اهداف دینی و نظام ارزشی نیز مبتنی بر دین است و تفاوت های قابل توجهی با غرب دارد. هر چند ممکن است گفته شود که در برخی موضوعات، میان علم دینی و علوم انسانی تفاوت گسترده ای در کار نیست اما اگر نگاه جامع و مانع به مباحث داشته باشیم متوجه می شویم که، به لحاظ محتوا، تفاوت ها کاملاً مشهود و محسوس است.

6.آثار مترتب بر علم دینی

وقتی که صحبت از علم دینی است باید به این پرسش ها پاسخ دهیم که آثار مترتب بر علم دینی چیست؟ ظرفیت های بالقوه و بالفعل علم دینی کدام ها است؟ و بیشترین تاثیرات علم دینی در کدام بخش ها مشاهده می شود؟
به نظر می رسد که تاثیرات دین در حوزه علم غیر قابل انکار است. دین تاثیرات شگرفی بر علم دارد. بخشی از این تاثیرات جنبه های معرفتی و بخش دیگری از آن جنبه غیر معرفتی دارد. جنبه غیر معرفتی خودش به بخش های مختلفی تقسیم می شود که اهم آنها جوانب عاطفی، روان شناختی و سیاست گذاری علمی است. در اینجا، به صورت اجمالی به برخی از این ابعاد اشاره می کنیم.
اولین بعد انگیزش است. در این بعد، دین نقش های قابل توجهی ایفاء می کند. تحریک به دانش اندوزی، کسب دانش و تحقیق و پژوهش، که این مقوله در دین اسلام بسیار قوی و پر رنگ است، از جمله انگیزه هایی است که دین در میان پیروان خود می پروراند. بر اساس سیره ی پیامبر و تاثیرگذاری هایی که منتج از کلام پیامبر (ص) است در این قضیه، حرف های بسیار گسترده ای برای گفتن داریم. یکی از نویسندگان مشهور به نام «شار» در آثار خودش بر اهمیت قرآن در تولید علم تاکید اکید داشته است. ایشان با تاکید بر این که اولین کتاب به زبان عربی قرآن مجید است طی تحقیقی اعلام می کند که در مقایسه با کتابخانه های موجود در سایر اقصی نقاط عالم، کتابخانه های مسلمانان بسیار غنی و پربار است. کتاب هایی که بسیاری از آنها، تولیدات مسلمانان است. بدیهی است که چنین پیشرفتی مدیون ظهور اسلام است. اگر اسلام ظهور نمی کرد امروزه از این تولیدات خبری نبود.
بعد دیگر جهت دهی به انگیزه ی عالمان است. در تولید علم دینی، جهت دهی به انگیزه از اهمیت شایان توجهی برخوردار است. در واقع، سوال این است که چرا باید به سراغ علم رفت و هدف از کسب دانش چیست؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت که هدف یک انسان مادی، در تعقیب علم، خیلی متفاوت از هدف یک انسان الهی است. برخلاف هدف یک انسانی مادی، که با محوریت مادیات به علم می پردازد، هدف یک انسان الهی مبتنی بر معنویت است و این معنویت در حرکت علمی تاثیرات بسیاری دارد. برای انسان مادی گرا هدف از به کارگری علم، صرفاً گسترش انگیزه های مادی است. اما اگر دانشمندی انگیزه ی معنوی داشته باشد هرگز به خود اجازه نمی دهد که علم را در اختیار اهداف مادی قرار دهد.
به مرحوم علامه جعفری پیشنهاد می شود که ریاست انجمن فلسفه ایران را که در اختیار دربار شاه، در دوران طاغوت، بود به عهده بگیرد و ماهانه مبلغ قابل توجهی را دریافت نماید اما ایشان این پیشنهاد را رد می کنند.
آقای دکتر همایون همتی نقل می کنند که در زمان ارائه این پیشنهاد، در منزل ایشان بودم و متوجه شدم که همسر علامه به شدت مریض است و نیاز به پول دارند. با این حال ایشان هرگز حاضر نشد که علم خودش را به هر قیمتی بفروشد.
اگر اندیشمندی صرفاً نگاه مادی به علم مادی داشته باشد دست آوردهایش توسط قدرت ها مورد سوء استفاده قرار می گیرد. برای مثال، تولید سلاح اتمی نتیجه پیشرفت علم است. اما علمی که در اختیار قدرت های جهانی است. در اینجا، علم به جای اینکه خادم بشر باشد خائن بشر شده است و علم خادم قدرت ها قرار گرفته است.
در مقابل، اگر عالمی انگیزه ای اخلاقی و معنوی داشته باشد علم او در خدمت انسان قرار می گیرد. این خدمت یکی از کارکردهای مهم دین است.
یکی از اساسی ترین خلاءهایی که در علم وجود دارد خالی بودن آن از ارزش های اخلاقی و انگیزه های اخلاقی است. همین امر سبب شده است که علم اسیر قدرت ها شود. به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری، امروزه علم اسیر قدرت ها است؛ امروزه دوران شکوفایی دانش نیست بلکه دوران اسارت آن است. بنابراین متوجه می شویم که دین تاثیر زیادی در جهت استفاده از علم به نفع بشریت دارد. چرا که دین به عالم انگیزه خدمت به بشریت اعطاء می کند نه خدمت به قدرت ها؛ ارزش های اخلاقی را وارد علم می کند و مسیر و تاثیرگذاری علم را به سمت خدمت به بشریت هدایت می کند.
کارکرد دیگری که دین دارد ایجاد روحیه ی علمی است. روحیه ی علمی متفاوت از انگیزه ی علمی است. روحیه ی علمی به معنای عدم وجود تعصب بی جا در برابر دانسته های خود یا دانسته های دیگران است. عالم باید همواره واقع بین باشد و از تنگ نظری پرهیز نماید. یک اندیشمند موفق کسی است که نظرات دیگران را مورد توجه قرار دهد حتی اگر مخالف نظرات او باشد. در آموزه های دینی، این روحیه به شدت تقویت می شود.

خاتمه:

جهت دهی به علم، هدف گذاری در علوم و سیاست گذاری های علمی مقولات بسیار مهمی هستند و دین نقش قابل توجهی را در خصوص عینی سازی و اعتلای این مباحث ایفا می کند. دین با برخورداری از تعالیم ارزنده، علم را از دست قدرت ها خارج می سازد و آن را در مسیر خدمت به بشریت قرار می دهد. علاوه بر آنچه گفته شد این گاهی موضوع سازی علوم را در محور قرار می دهد؛ یعنی به موضوع سازی علوم کمک می کند. هم چنین دین نقش بسیار مهمی کارکردی معرفتی در ادیان می یابد. مصداق بارز آن تامین برخی از پیش فرض ها است. دین بینش و جهان بینی انسان را عوض کرده و علم را صرفاً در اختیار کارها و تحقیقات علمی و تولید نظرات علمی قرار می دهد. به عبارت دیگر، دین انسان را در تولید و تداوم علم راهبری می کند تا او را به نتایج خوبی می رساند.
نکته دیگر، الهام بخشی است. گاهی دین نکاتی را به ما ارائه می دهد که می توانند زمینه ی الهام بخش محقق و دانشمندان باشند. به عنوان نمونه پروفسور عبدالاسلام، که برنده جایزه نوبل گردید، در توضیح نظریه خود (وحدت نیروها) بیان می کند که آن را از اصل توحید در اسلام برگرفته است.
کارکرد دیگر دین در این زمینه ارائه محتوا است. البته میزان تاثیر آموزه های علمی در دین مبحثی مفصل است و نوشتار دیگری را می طلبد. به صورت خلاصه می توان گفت که این ویژگی دین مورد توجه برخی از دانشمندان و متفکران علوم، حتی علوم طبیعی، واقع شده است. برای مثال، آقای «موریس بوکای» بعد از سال ها تحقیق و بررسی اذعان می کند که در قرآن نظریات علمی قابل توجهی وجود دارد که بسیار جلوتر از زمانی است که قرآن در آن نازل شده است. (1)
بنابراین حوزه علوم انسانی حوزه ای است که در آن، دین هدف گذاری کرده است. دین در حوزه ی علوم انسانی حرف های زیادی برای گفتن دارد که می توانند به عنوان محتوای دانش مورد استفاده قرار گیرند.

پی نوشت ها :

1-انگیزه اصلی علاقه من به اسلام (مصاحبه با بوریس بوکای)، درس هایی از مکتب اسلامی، خرداد 62، سال 23، شماره3، صص 30-27

منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.